گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد اول
سوره بقره .... ص :



143
اشاره
87 ترتیب تنظیم 2 مکی 0 مدنی 0 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ 40 286 6121 حروف- کلمات- آیات- رکوع- ترتیب نزول- 25500
ص: 144
[سوره البقرة ( 2): آیات 1 تا 5] .... ص : 144
اشاره
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الم ( 1) ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ ( 2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ( 3) وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ
( بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ( 4
( أُولئِکَ عَلی هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 5
[سوره البقرة ( 2): آیه 1] .... ص : 144
صفحه 75 از 235
اشاره
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
( الم ( 1
ترجمه و شرح .... ص : 144
در مورد حروف مقطعه قرآن که در ابتداي بیست و نه سوره از سورههاي قرآن قرار گرفته و در هیچ یک از کتابهاي آسمانی دیگر
دیده نمیشود مفسرین عامه و خاصه اقوال و آراء مختلفی اظهار داشتهاند:
آیا حروف تهجی از متشابهات و اسراري است که جز پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و جانشینانش کسی بر آن مطّلع نیست و
گفتگو با حروف مفرده از آداب دوستی است که بیگانگان از درك آنحقائق مرموزه بیبهرهاند.
زان گونه پیامها که او پنهان دارد یک ذرّه بصد هزار جان نتوان داد
یا اینکه مقصود، معین و معلوم است ولی نیاز بتفسیر دارد:
طرفداران قول اول بروایاتی از ائمه اطهار علیهم السّلام استناد کردهاند که بخواست خدا در باب روایات به بعضی از آنها اشاره
خواهد شد اما طرفداران قول دوم میگویند:
صحیح نیست که در قرآن چیزي یافت شود که فهم آن از ذهن ما خارج باشد در صورتی که خداوند متعال در آیه 174 سوره نساء
میفرماید:
قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً. ص: 145
گر چه میتوان گفت که بعضی از مواقع بنا باقتضاء حکمت و مصلحت برخی از مطالب در قالب بعضی از الفاظ سر بسته بیان میشود
که درك آن بدون دقّت و ضمیمه مطالب دیگر بآسانی میسر نمیگردد اینک ببعضی از نظرات مفسرین عامّه و خاصّه در باب
حروف تهجی میپردازیم:
1) سیبویه و خلیل و بیشتر متکلمین معتقدند که این کلمات نام سورههاي قرآن است زیرا در میان اعراب رسم چنین بود که )
بحروف نامگذاري میکردند چنانکه پدر حارثه نامش لام بود و مس را صاد و نقد را عین و ابر را غین و ماهی را نون مینامیدند و
قفال هم که یکی از علماي معتزله است این قول را پذیرفته است و باعتقاد این عده مفهوم کلی این سورهها مدلول حروف مقطعهاي
است که در اوائل این سورهها ذکر گردیده است.
2) گروهی از مفسرین میگویند که این حروف اشاره باسماء اللّه است لذا الف در الم اشاره به انا لام اشاره به اللّه و میم اشاره بعلم )
اوست یعنی انا اللّه اعلم ولی بعقیده ابن عباس الف در الم اشاره بر لفظ جلاله اللّه لام بر اسم جبرئیل و میم اشاره بر اسم محمّد صلی
اللّه علیه و آله و سلّم میباشد و شاید اشاره باین باشد که اللّه بواسطه جبرئیل قرآن را بمحمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرستاده
است.
3) کلبی و سدي و قتاده میگویند: این حروف اسماء قرآن مجید است ( 4) عدهاي گفتهاند: )
حروف تهجی اوائل سور اسماء الهی میباشند که بصورت متشتت و متفرق بیان گردیده.
بطوریکه اگر خوب ترکیب نمایند باسم اعظم الهی دست مییابند لکن ما نمیتوانیم و نمیدانیم آنها را چگونه باید جمع نمائیم.
صفحه 76 از 235
5) بعقیده ابو العالیه هر حرف از حروف مقطعه اشاره به نعمتهاي خدا ص: 146 )
و بلاهاي او و مدت زندگانی اقوام و عمل و اجلشان میباشد.
6) بعضها معتقدند که حروف مقطعه اوائل سور اشاره باین است: )
منکرین قرآن بدانند آنها که از آوردن نظیر آیات آن عاجزند از جنس همین حروف است وقتی نمیتوانند نظیر آن را بیاورند پس
بدانند که قرآن از طرف خدا است.
7) برخی از مفسرین نوشتهاند: )
هر حرفی از حروف مقطعهاي اوائل سور مفتاح اسمی از اسماء اللّه است و نیست در آن حرفی مگر آنکه راجع بثناء و آلاء حق
تعالی است.
8) بعضی گفتهاند حروف مقطعه اوائل سور بخاطر این بوده است که سبب سکوت شنوندگان گردد زیرا مشرکین بنا گذاشته بودند )
که به سخنان پیامبر اکرم گوش ندهند چنانکه میفرماید.
لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ اما وقتی این کلمات نامأنوس را میشنیدند موجب سکوت آنان میشد.
9) بنظر بعضی از مفسرین حروف مقطعه اوائل سور از متشابهات است که جز خدا مفاد و مفهوم آنها را کسی نمیداند. )
10 ) اهل عرفان گفتهاند: )
الف در الم بمعنی انا لام بمعنی لی و میم بمعنی منی یعنی همه منم و همه از من است و همه مال من است.
جمال چهره جانان اگر خواهی که بینی تو تو چشم سرت نابینا و چشم عقل بینا کن
11 ) برخی از مفسرین چنین بیان کردهاند: ص: 147 )
در الم سه معنی مندرج است که با مقام الوهیت مناسب میباشد.
1) الف یکی است هم در ذات و هم در صفات و هم در وضع و حساب خداوند نیز هم منفرد بوجود حقیقی است ازلا و ابدا و هم )
منفرد بصفات ذاتی است.
2) الف مستقیم است و از کثرت حروف تغییري در آن حاصل نمیشود وجود پروردگار متعال نیز ) « کان اللّه و لم یکن معه شیء »
ثابت و پایدار است و کثرت موجودات تغییري در وحدتش نمیدهد.
3) الف مصدر تمام حروف است و باستقامت آن حروف معوجه استقامت مییابند وجود خداوند نیز مبدء تمام موجودات است و )
از حقانیت او موجودات محقق و ثابت میگردند و با اتصال لام و میم روشن میشود که موجودات غیر از ذات حق، موصوف
بدوئیت است و وحدت حقیقی منحصر بذات حق تعالی است و لام در الم بدو معنی اشاره دارد یکی اثبات حقانیت و مالکیت حق
تعالی.
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و دیگري نفی وجود غیر، بدینمعنی موجود حقیقی نیست مگر او.
12 ) از دعاي امام سجاد علیه السّلام فهمیده میشود که مراد از جمیع حروف مقطعه که مقترن بلفظ کتاب ) « لیس فی الدّار غیره دیّار »
یا قرآن است مانند:
المص کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ- یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ- ق وَ الْقُرْآنِ- حم تَنْزِیلُ الْکِتابِ نام مقدس حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله
است که خداوند متعال بآن قسم میخورد لذا معنی الم چنین میشود: ص: 148
قسم بنام محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ( 13 ) اهل تحقیق گفتهاند که الف از اقصاي حلق که اول مخارج است ادا میشود و لام از
طرف زبان که اوسط مخارج است و میم از لب که آخر مخارج است گفته میشود و الم اشاره باین مطلب است که بنده خدا بایستی
در اول و وسط و آخر افعال و اقوال خود بیاد حق تعالی باشد.
صفحه 77 از 235
14 ) یکی از مفسرین مینویسد که: )
حروف مقطعه اوائل سور قرآن رموزي است که درك آن برسول اکرم و اوصیاء او علیهم السلام اختصاص دارد زیرا تخاطب و
گفتگو با حروف مفرده از آداب دوستی است که بیگانگان از درك آن حقایق مرموزه بیبهرهاند و یکی از رموز حروف مقطعه که
چون ترکیب شود و مکرراتش حذف گردد جمله:
صراط علی حق نمسّکه پدید میآید.
یعنی بین دوستان رازي است که هیچ گفتار و نوشتهاي نمیتواند روشن و آشکار سازد یا براي مردم تقریر و حکایت نماید.
بین المحبّین سر لیس یفشیه قول و لا قلم للخلق یحکیه
15 ) حروف مقطعهاي اوائل سور قرآن اشاره باین است که اسلام تا آخر دهر باقی خواهد ماند و حساب جمل نیز که نوعی محاسبه )
است بر این معنی دلالت دارد.
16 ) دکتر رشاد محقق مصري ساکن آمریکا نیز که بوسیله دستگاه الکترونیکی در باره حروف مقطعه اوائل بعضی از سور بررسی )
کرده بود پس از چند سال کوشش باین نتیجه رسیده بود که حروف اوائل این سوره رابطه با حروفی که در آیات همان سوره در
آمده دارد و مقدار حروفیکه در هر یک از این 29 ص: 149
سوره که با حروف مفرد یا مرکب آغاز گردیده بیش از دیگر حروفی است که در همان سوره درآمده است و هر یک از حروف
مقطعه با مجموع حروف هر سوره داراي یک نسبت ریاضی کاملا دقیقی است که حفظ و نگهداري چنین نسبتی بر بشر بدون
استفاده از مغزهاي الکترونیکی محال است:
17 ) بنظر بعضی از مفسرین این حروف علامت پارهاي از واژههاي عربی است که قبلا در ادبیات عرب رایج بوده است. )
18 ) حروف مقطعه اوائل سور بجهت آماده ساختن پیامبر اکرم براي دریافت وحی میباشد. )
19 ) تاریخ طبري از عکرمه نقل کرده که الم اشاره بختم سوره پیش و علامت است که سوره تازهاي شروع میشود. )
20 ) بعضی از مفسرین نوشتهاند: )
تحقیق در این مطلب بنحویکه اختلاف اخبار و آراء بکلی برطرف گردد این است که اخبار و عقائد مذکوره در بیان مصادیق این
حروف است نه در بیان اینکه این حروف براي این معانی وضع شده باشد.
در خاتمه باید گفت آنچه که تا اینجا گفته شد راجع بهمه حروف و بحث کلی بود اما راجع به یک یک حروفی که در اوائل سوره
معین گردیده بحث دیگري است که کمتر بررسی شده است و شاید پس از این درهائی بروي جویندگان باز گردد.
ص: 150
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 150
هستی مطلق ز غیب ذات خویش خواست گردد جلوهگر ز آیات خویش
از احد کاطلاق ذات اللّه بد گشت ظاهر در صفات اللّه شد
صورت اللّه دانی گر مقام شد محمّد ص مظهر جامع بنام
ممکنات از بحر او مانند موج منشعب شد فرقه فرقه فوج فوج
زان سبب موصوف بر لولاك شد باعث ایجاد آب و خاك شد
کرد اشارت از الف و زلام و میم زین سه رتبه بعد رحمن و رحیم
صفحه 78 از 235
خود الف بود آنکه آمد لام شد لامع آن شمس الاحذر اکرام شد
لام را باشد نهایت حرف میم نیک دریاب این اشارات عظیم
زین سه رتبه در کتاب آنسان که بود ابتداء فرمود سلطان وجود
از مقامات ثلاث آغاز کرد باب رحمت بر خلایق باز کرد
تا تو دانی انفس و آفاق را سرّ این تقیید و آن اطلاق را
از پس سبع المثانی کاندر آن حمد خود آموزد او بر بندگان
از الف کرد ابتداء و زلام و میم تا ز حادث راه یابی بر قدیم
این اشارت بر سه رتبه است از وجود گر مراتب را شناسی با شهود
اول اللّه است و ثانی جبرئیل عقل فعال اوست از روي دلیل
منتهی باشد محمّد ص در نمود ز آنکه دارد جامعیت در وجود
فیص هستی جبرئیل ذو العطاء ز ابتداء گیرد دهد بر منتها
گفت جمع عالم این است اي وجیه یا عبادي فاعلموا لا ریب فیه
ص: 151
شان نزول .... ص : 151
بعضی از مفسرین در باره انگیزه نزول حروف مقطعه در اوائل برخی از سور قرآن نوشتهاند:
سبب نزول این حروف همین است که راه تفکر باز گشته و عقلهاي ایمانی بکار افتند و در این کتاب معجزه آسمانی بیشتر تفکر و
تدبر نمایند.
یا بخاطر این است که بمنکرین قرآن برساند که این قرآن آیات و کلماتی است که از همین حروف ترکیب یافته که در دسترس
شما است و از همین صوتهاي آشنا بگوش است که بوجود آمده اگر از جانب خدا نیست نظیر آن را بسازید که نتوانستند و اعجاز
همین است و تفاوت آنچه خدا میسازد با آنچه مردم میسازند در همه اشیاء همین گونه است.
قرآن حروف و کلماتی است که بشر از آنها سخنها و آهنگها میسازد و خدا قرآن و فرقان فرق میان آنچه بشر از این حروف و
کلمات میسازد با آنچه خدا از آنها بوجود میآورد درست مانند فرق میان جسم جامد و روح زنده است تفاوتی است که میان
صورت حیات و حقیقت حیات وجود دارد یا بقول بعضی از مفسرین نزول فواتح سور بخاطر آن است که فهرست اجمالی معانی
کلیّه باشد که در آن سوره است و باید پیغمبر و امام بحفظ آن اهتمام داشته و در موقع حاجت و شدت بآن حقایق کلیه مراجعه
نموده و از انوار غیبیه آن استفاده نمایند و بوسیله این حروف نظر مردم را جلب نموده و متوجهشان سازند که این سخن از سنخ
سخنان ص: 152
عادي نیست تا اینکه آنها بنحو اتم و احسن براي شنیدن آن حاضر باشند.
یا بنوشته یکی از مفسرین نزول این حروف بخاطر پیشدرآمد و جلب توجه نسبت بآیات بعد بوده تا شنوندگان ساکت گشته و
خوانندگان وقف و وصل و مد و قصر دیگر جهات و آهنگهاي قرائت را با اداء این حروف بسنجند.
ص: 153
صفحه 79 از 235
توضیحات .... ص : 153
1) در باره حروف مقطعه اوائل سور آنچه که مورد یقین است و میتوان گفت این است که این حروف براي مقصود و غرضی )
آورده شده و مهمل و بیمنظور نیست و شاید آن مقصود بصورت رمزي میان خدا و پیغمبر درآمده و افرادي هم از خاندان وحی
که راسخون در علم و در تأویل متشابهات واردند آن را میدانند اما بهره اهل نظر همین اندازه است که استعداد تفکر و تحقیقشان
بیدار گشته و فکر و ذهنشان بکار افتد تا شاید با کمک راسخون بتأویل و معانی واقعی آن برسند چنانکه از ترکیبات طبیعی و
شیمیائی، بعضی تنها مقدار و نسبت عناصر هر مرکب و خواص و آثار آن را میدانند و بعضی، به رمز و کلید آن آگاهند و قدر
مسلم این است که این حروف از معانی حرفی خارج است و جز خدا و راسخین در علم کسی از آن آگاه نمیباشد.
2) از حروف مقطعه در قرآن سور گوناگونی در اوائل سورههاي مختلف وجود دارد که در برخی از موارد این حروف بطور بسیط )
بکار برده شده مانند صاد در اول سوره 38 و قاف در اول سوره 50 و نون در اول سوره 68 و در بعضی از موارد فواتح سور از دو
حروف متشکل میباشد که مجموعا ده سوره هستند که هفت مورد آن با حم شروع میشوند و آنها عبارتند از سورههاي.
، غافر- ف ّ ص لت- شوري- زخرف- دخان- جاثیه- احقاف- و مورد هشتم و نهم و دهم عبارتند: أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1
ص: 154
از سورههاي طه- طس- یس.
و سیزده سوره دیگر که فواتح آنها از سه حرف شروع گردیده عبارتند از.
بقره- آل عمران- عنکبوت- روم- لقمان- سجده- یونس هود- یوسف- ابراهیم- حجر- شعراء- قصص.
و دو سوره از قرآن با چهار حروف شروع شده و آنها عبارتند از سوره اعراف و سوره رعد و فقط سوره کهیعص است که با پنج
حرف آغاز گردیده است.
البته اگر در سوره فصلت نیز حمعسق را یک مجموعه بحساب آوریم میتوان گفت که در آغاز دو سوره از سورههاي قرآن حروف
مقطعه پنجگانه وجود دارد و با توجه بمطالب فوق مجموعا بیست و نه سوره با حروف مقطعه شروع شده است و بنظر ابو مسلم
حکمت افتتاح بعضی از سور با حروف مقطعه این است که قرآن از حروفی فراهم آمده که آنها را مردم میشناسند و وقتی نمیتوانند
بمعارضه و مبارزه آن قیام کنند باید باین حقیقت برسند که قرآن از جانب خدا است و تکرار این حروف نیز در فواتح بعضی از
سور بمنظور تأکید و تأیید همین نکته میباشد زیرا عرب وقتی میخواهد مطلبی را درست بمخاطب بفهماند آن را تکرار میکند.
3) اجمال مطالبیکه در سوره مبارکه بقره ذکر گردیده این است که پس از بیان اوصاف متقین ) « سرّ من اسرار اللّه استأثره اللّه بعلمه »
بذکر انواع مردم در مقابل هدایت الهی میپردازد و آنگاه بیان ابتداي خلقت انسان و سجود ملائکه و امتناع شیطان و شجره منهیه و
نتیجه ص: 155
نزدیک شدن بآن را ذکر میکند سپس داستان بنی اسرائیل را بعنوان ملتی بیتقوي و ناسپاس و ناشایست براي خلافت زمین در
تفسیر گفته فرشتگان مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ و پاسخ فرشتگان و داستان ابراهیم و اسماعیل و بناي کعبه بدست آنان و
مقداري از حالات ابراهیم و جواب بیهود و نصاري که آن حضرت را یهودي یا نصرانی معرفی میکردند بمیان آمده و در بخشهاي
بعدي آیات مربوط به تغییر قبله و مقداري از محرّمات اسلامی و فرمانهاي سعادت بخش اسلام و دستور جهاد با کفّار و حدود آن و
مسائل حج و حرمت شراب و قمار مطرح گردیده است.
و همچنین آیات مربوط به نکاح و طلاق و جریان بنی اسرائیل و طالوت و جالوت و داود و انفاق و ربا و قرض و توضیح پارهاي از
انواع برّ و تقوي در عمل و اخلاق و بالاخره درخواستهاي اهل ایمان و مطالب تحسین انگیز آن بیان شده است و بگفته بعضی از
صفحه 80 از 235
علماء سوره بقره داراي 500 حکم از احکام الهی است و بحق میتوان گفت که این سوره دریائی از حقایق اسلامی است که باید در
مطالب آن دقّت نموده و با آنها آشنا گشت و از اینجا معلوم میشود که چرا پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله این سوره را قله قرآن
نامیدند.
ص: 156
روایات .... ص : 156
1) تفسیر مجمع البیان از امیر المؤمنین علی علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: براي هر کتابی خلاصهاي است و )
خلاصه قرآن مجید حروف مقطعه آن است.
2) در تفسیر امام حسن عسکري علیه السّلام نقل شده که آنحضرت فرمودند معنی الم آن است: )
این کتابیکه فرستادیم مرکب از حروف تهجی است که لغت شما هم از آن ترکیب میشود اگر شک دارید که از طرف خداوند
است پس نظیر آن را بیاورید.
3) تفسیر برهان از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل کرده که الم در اول سوره بقره بمعنی انا اللّه الملک است. )
4) ابو اسحق ثعلبی در تفسیر خود روایتی از علی بن موسی الرضا علیه السّلام نقل کرده که آنحضرت فرمودند از امام جعفر صادق )
علیه السّلام راجع به الم سؤال کردند و ایشان در پاسخ فرمودند:
الف راجع به شش صفت از صفات خداوند میباشد.
1) ابتداء زیرا خداوند است که آفرینش همه مخلوقات را آغاز کرد و الف نیز ابتداء و آغاز همه حروف تهجّی است. )
2) استواء چون خداوند مستوي و عادل و راست است الف نیز راست بوده ص: 157 )
و میل و انحرافی از طریق اعتدال و استواء در آن وجود ندارد.
3) انفراد خدا فرد و تنها است الف نیز چنین است. )
4) الف بحروف متصل نیست ولی حروف بآن متصلند همینطور خلق بحق متصلند و خدا بچیزي متصل نیست و همه باو محتاجند و )
او بکسی محتاج نیست.
5) الف منقطع و مباین از حروف است خدا هم منقطع و مباین از خلق است. )
6) الف مبدء تألیف حروف است خدا هم منشاء الفت مردم و خلق با یکدیگر میباشد. ص: )
158
( ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ ( 2
[سوره البقرة ( 2): آیه 2] .... ص : 158
اشاره
( ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ ( 2
صفحه 81 از 235
ترجمه و شرح .... ص : 158
خداوند متعال در این آیه مبارکه پیش از آنکه قرآن بصورت کتاب درآید و همه آیات آن نازل گشته و بصورت الفاظ و عبارات
ظهور نماید بصورت محقّق آن اشاره نموده و میفرماید: این همان کتاب موعود است که نزول آن را بتو وعده دادهایم و کتابی که
بموسی خبر داده شده و او و پیامبران بعد از او هم به بنی اسرائیل از نزول آن خبر دادهاند و این کتاب بقدري از اعوجاج و
پیچیدگی بدور است که تردیدي در آن باقی نمیماند که از جانب خدا است و این جمله با صراحت اعلام میدارد که منشاء
اضطرابها و شکوك قرآن نیست بلکه علل نفسانی و انحرافهاي فکري و کوتاهی از واقعبینی است و این کتاب علاوه بر این مزایا
رهبر کسانی است که قابلیّت پذیرفتن حق و در جستجوي طریق کامل باشند و این نوع افراد است که از راهنمائیهاي قرآن منتفع و از
ثمرات آن بهرهمند میگردند و گر نه قرآن براي هدایت تمام جهانیان نازل گشته است امّا زمین شورهزار گیاه خوبی ببار نمیآورد
اگر چه هزاران بار بر آن باران ببارد.
أبو ذر تا قرآن را شنید چون روح تقوي و انصاف داشت اسلام آورد ولی ابو جهل با آنکه فهمید تسلیم نگشت زیرا روح تقوي در
او مرده بود.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
(2)
ص: 159
[سوره البقرة ( 2): آیه 3] .... ص : 159
اشاره
( الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ( 3
ترجمه و شرح .... ص : 159
خداوند متعال در این آیه شریفه سه صفت از اوصاف افراد متّقی و پرهیزگار را بیان نموده و توضیح میدهد که:
پرهیزگاران کسانی هستند که بغیب و به وراء مادّه یعنی باموري که از حواسّ آنها پوشیده و پنهان است باور کرده و ایمان
میآورند زیرا پرهیزگاري احساسی در ضمیر و حالی در وجدان است که از آن کردارهایی برمیخیزد و انسان در نهان و آشکارا با
خدا پیوستگی میکند و پردههاي میان آن و میان ناموس کلّی از بین میرود و در نتیجه این کشف حجاب ایمان بغیب باو دست
میدهد و روح خویش را با جهان بزرگتري ارتباط داده و به عالم ماوراء حسّ معتقد میگردد سپس میفرماید:
پرهیزگاران نماز را بنحو احسن و اکمل برپا میدارند و این عبادت بدنی و روحی را با شروط و آداب آن اقامه میکنند و کسانی
هستند که از آنچه بآنها روزي کردهایم از اموال و ابدان و جاه و علم بخشش و انفاق میکنند و دست بندگان خدا را میگیرند. أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 160
از کلمه من استفاده میشود که انفاق و مصرف باید باندازه معین باشد لیکن مورد و چگونگی مصرف بسته به تشخیص است و
صفحه 82 از 235
کیفیت آن مختلف میباشد و اطلاق جمله رزقناهم شامل مراتب بیشمار انفاق حقوق واجبه و راجحه است که هر مرتبهئی از آن شعار
مرتبهئی از مراتب بیشمار ایمان خواهد بود زیرا هر چه ایمان بالاتر باشد الزام بانفاق زیادتر خواهد شد و اقصی مرتبه آن ایثار
نیازمندان بر خود میباشد چنانکه در آیه 10 سوره حشر میفرماید:
وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَۀٌ.
ص: 161
[سوره البقرة ( 2): آیه 4] .... ص : 161
اشاره
( وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ( 4
ترجمه و شرح .... ص : 161
خداوند متعال در این آیه کریمه نیز به دو صفت از صفات افراد با ایمان و متقی را اشاره نموده و میفرماید:
یکی دیگر از صفات افراد متّقی و پرهیزگار این است که به نبوت خاصه و نزول قرآن مجید و به نزول کتابهاي آسمانی دیگر و
نبوّت عامّه نیز که تلویحا بیان گردیده ایمان میآورند و اعتراف میکنند که پروردگار متعال در تمام ادوار براي هدایت انسانها
هادي و راهنما فرستاده است.
و همچنین با مطالعه آیات و براهین عقلی و نقلی و مجاهدت در راههاي رسیدن بحقایق یقین دارند که آفرینش انسان مهمل و بی
هدف نبوده و عدالت مطلق خدا و روز رستاخیز در انتظار اوست که پس از مرگ بجهان وسیعتري منتقل گشته و پاداش اعمال
خویش را خواهند دید.
و از تعبیر به یوقنون بجاي یؤمنون استفاده میشود که حقیقت تقوي بدون یقین و توجه بآخرت میسر نمیشود و باید شخص پرهیزگار
همواره بآن توجه داشته و از آن غفلت نورزد زیرا بزرگترین عامل مؤثر در فضیلت اخلاقی و انتقام أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 1، ص: 162
فردي و اجتماعی بشر همانا یاد روز جزا و بررسی باعمال میباشد چنانکه یگانه موجب گمراهی انسان از طریقه فطرت توحید و دچار
گشتن بکیفرهاي ابدي و خشم الهی همانا فراموش کردن روز جزا و غفلت از کیفر اعمال میباشد چنانکه در آیه 26 سوره ص
میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ.
و استفاده میشود که گمراهی از راه خدا در اثر فراموش کردن روز جزا است و تقوي نیز مولود توجه و یقین بآخرت است.
ص: 163
[سوره البقرة ( 2): آیه 5] .... ص : 163
اشاره
صفحه 83 از 235
( أُولئِکَ عَلی هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 5
ترجمه و شرح .... ص : 163
خداوند متعال پس از اینکه پنج صفت از اوصاف متقین را در آیات پیش بیان فرمودند در مقام امتنان بجامعه ایمان برآمده و بیان
میکند که اینها در نتیجه تعلیمات قرآنی باسرار فطرت و طریقه پرستش آفریدگار آگاه گشته و راه سعادت خواهند پیمود و
رستگاري و سعادتمندي نصیب آنان خواهد شد و پس از هدایت عام قرآن بر هدایت خاص مستولی و مستقرّ میگردند و جاذبه
ربوبیّت آنها را میرهاند لذا میفرماید:
پرهیزکاران که با این صفات آراستهاند از طرف پروردگارشان که بآنها عقل داده و براي راهنمائیشان پیغمبران و کتابها فرستاده
هدایت یافته و رستگارانند و از عذاب الهی رهائی یافته و بپاداش کردار خویش میرسند.
ص: 164
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 164
متقین را هست هادي بیزریب کاهل ایمانند در معنی بغیب
یعنی آگاهند کایآت شهود حاکی از غیب است خارج در نمود
عالم اعیان که غیب مطلق است نزد ارباب یقین علم حق است
اندر آنجا چون شجر اندر نوات مندرج بودند و مخفی ممکنات
چون ز اوصاف کمال آمد ظهور گشت ظاهر از مقام علم و نور
ظلّ نورش در عیان ممدود شد سر بسر کون و مکان موجود شد
کون جامع بود انسان در شهود بهر انسان داد عالم را نمود
هم کند از بهر انسان ذکر غیب مؤمن بالغیب بیعیب است و ریب
مر یقیمون الصلوتند این گروه ثابت اندر طاعت و تقوي چو کوه
رزق خود انفاق بر مسکین کنند ترك جان در راه شرع و دین کنند
در ره حق نی بتنها نان دهند چون مقام جهد آید جان دهند
آنچه نازل بر تو کردیم اي رسول و آنچه بر قبل از تو ز ارباب قبول
موقنند آن جمله را بیمعذرت هم بحشر و بعث و روز آخرت
چون برآرند این زراري سر ز خاك حکم آید بر نجات و بر هلاك
زهره شیران بدرّد از نهیب هم شود مخطی هراسان هم مشیب
آتش قهر آید آن ساعت بطوف چشمها بیرون فتد از بیم و خوف
بر شفیعان نه زبان ماند نه کام همچو مأموم است در زاري امام
ص: 165
صفحه 84 از 235
نامهها آید خلایق را بدست زانوي هر کس رود سوي نشست
انبیاء افتند از خجلت برو این منیتها یکی گوید که کو
فروهنگت را چه کردي اي خسیس کاینچنین گردیده اي با غم انیس
نامه خود را بخوان چشمی بمال اندرین ثبت است آن افعال و حال
چونکه بیند نیست برجا زندهاي در جواب خضرتش گویندهاي
خاکیان در بحر غم مستهلکند رفته هستیها سراسر مند کند
با خود آید در خطاب آن ذات پاك چاره چبود چون کنم با مشت خاك
هر که را این ماجرا باشد یقین باشد از یوم النشورش دل غمین
بر سر از فردا کند امروز خاك نالها از دل کشد بس دردناك
فارغ است از ریب و شکّ در راه دین داخل اندر زمره اهل یقین
بس علامتها است او را در عمل زان یکی ترك فضول است و امل
در جهان بودن نه بروجه ثبوت اکتفا کردن بقوت لا یموت
بر حیات و موت مختارار شود اختیارش موت اندر دم بود
گر بگویم جمله را دل خون شود و این کتاب از حمل و نقل افزون شود
هم گروهی بر هدایت از ربند در حساب نفس خود روز و شبند
راستگارانند آزاد از قیود فارغ از اندیشه بود و نبود
تا نگردي رسته نبوي رستگار در هدایت نیست پایت استوار
5) ص: 166 -4 -3 -2)
شأن نزول .... ص : 166
ابو عثمان زعفرانی و طبري و فریابی از مفسرین عامه از مجاهد خبري نقل کردهاند که وي گفته چهار آیه اول سوره بقره در باره
مؤمنین نازل گشته است.
سیوطی نیز این موضوع را بدون ذکر سند از مجاهد نقل کرده است.
عدهاي معتقدند چهار آیه مزبور در باره مؤمنین عرب نازل گردیده و شامل مؤمنین اهل کتاب که بعدا ایمان آوردهاند نمیباشد و
دلیل آن را هم آیه چهارم ذکر کردهاند و میگویند عرب پیش از اینکه قرآن برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نازل گردد داراي
کتاب نبوده است.
نمونه بنیات مینویسد:
این موضوع درست نیست زیرا میتوان گفت که آیه سوم در خصوص همه مؤمنین نازل گشته است و آیه چهارم نیز بقوم مخصوصی
از مؤمنین مزبور اختصاص یافته باشد زیرا تخصیص آیه چهارم مستلزم تخصیص آیه سوم نمیباشد.
ص: 167
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 167
صفحه 85 از 235
قوله تعالی لا رَیْبَ فِیهِ- ریب- یعنی شک و تردید چنانکه گفته میشود:
رابنی کذا و أرابنی.
یعنی مرا به تردید و دو دلی انداخت و مرا ناخوش آمد و همچنین در آیه 5 سوره حج میفرماید:
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ.
یعنی اي مردم اگر در برانگیختهشدن در شک و تردید هستید.
صاحب اقرب و قاموس کلمه ریب را بمعنی شک، تهمت، ظن و حاجت معنی کرده است.
و اگر با باء همراه باشد مانند ارتاب بفلان یعنی بفلانی تهمت زد.
زمخشري ریب را قلق و تشویش میداند و میگوید: حقیقت ریب قلق و اضطراب است.
و از این ماده است:
مریب- اسم فاعل از باب افعال و بمعنی شکآورنده است چنانکه در آیه 45 سوره فصلت میفرماید: أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 1، ص: 168
إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ.
یعنی آنها در شکی شک آورنده و در شکی سخت هستند که مراد از آن تأکید باشد و یا مراد از آن تهمت و سوء ظن باشد چنانکه
میگویند چنان در شکیم که موجب این میشود که تو را متهم نموده و بتو سوء ظنّ داشته باشیم.
مرتاب- اسم فاعل از باب افتعال و بمعنی بشکافتاده میباشد چنانکه:
در آیه 34 سوره غافر میفرماید:
کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ.
یعنی اینطور خداوند اسراف کننده و شک کننده را بضلالت میاندازد.
ریبۀ- بگفته راغب و جوهري اسم مصدر و بمعنی شک و دو دلی و تردید است چنانکه در آیه 110 سوره توبه میفرماید:
لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِیبَۀً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ.
یعنی ساختمانی که ساختهاند همیشه مایه اضطراب دلهایشان است تا اینکه دلهایشان پاره پاره شود.
ارتیاب- از باب افتعال بمعنی شک و تردید افتادن است چنانکه در آیه 50 سوره نور میفرماید:
أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا.
یعنی آیا در دلشان مرضی است یا بشک افتادهاند.
و در ضمن آیات قرآن بمعانی متعددي بکار برده شده از آن جمله است: ص: 169
1) بمعنی گمان و شک و تردید چنانکه در آیه 2 سوره بقره میفرماید: )
لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ یعنی لا شک فیه.
این معنی در قرآن بیشتر بکار برده شده است.
2) بمعنی گردش زمان و حوادث آن چنانکه در آیه 30 سوره طور میفرماید: )
أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ.
یعنی یا که کافران میگویند که محمّد صلّی اللّه علیه و آله شاعر ماهري است و ما در انتظار رسیدن حوادث ناگوار و مرگ او
هستیم.
3) بمعنی حسرت و بداندیشی است چنانکه در آیه 110 سوره توبه میفرماید: )
صفحه 86 از 235
لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِیبَۀً فِی قُلُوبِهِمْ.
یعنی بنائی که آنها بر کفر و نفاق بنا کردند دلهاي ایشان را همیشه در حسرت و حیرت و بداندیشی میافکند.
قوله تعالی الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ.
غیب- یعنی پنهان و نهفته و آنچه از دیده یا از علم نهان است چنانکه گفتهاند:
الغیب کلّ ما غاب عنک.
و اینکه بچیزي غیب و غائب گفته میشود باعتبار آفریده و انسان است نه براي خداي تعالی زیرا هیچ چیز بر خدا پوشیده و پنهان
نیست چنانکه در آیه 73 سوره انعام میفرماید: ص: 170
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ.
و سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خداوند متعال این است که غیر او هر چه باشد وجودش محدود است و ممکن نیست که از
حدش بیرون شده و بآنچه که خارج از حد او و غائب از اوست آگاه گردد پس تنها او عالم بغیب است و بهمه چیز آگاهی دارد.
بر او علم یک ذره پوشیده نیست که پیدا و پنهان بنزدش یکی است
و اگر پیامبران از غیب خبر میدهند دلیل بر این است که آنها از جانب خدا هستند و با عالم غیب ارتباط دارند چنانکه در آیه 26
سوره جن میفرماید:
عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ.
و جمع غیب غیوب است چنانکه در آیه 78 سوره توبه میفرماید:
وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ.
و از این ماده است:
غیابۀ- بفتح اول که بگودالی گفته میشود اگر چیزي در آن قرار گیرد از دور نمودار نباشد چنانکه در آیه 11 سوره یوسف
میفرماید:
وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ.
یعنی یوسف را نکشید و او را در یک چاه متروك بیآب بیندازید و این کلمه دوبار در قرآن ذکر شده است.
اغتیاب- یعنی پشت سر کسی بدگوئی کردن چنانکه در آیه 12 سوره ص: 171
حجرات میفرماید:
وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً.
یعنی بعضی از شما پشت سر دیگري غیبت نکند.
غیبت- یعنی پشت سر کسی بدگوئی کردن.
غائب- یعنی پنهان و ناپیدا چنانکه در آیه 20 سوره نمل میفرماید:
فَقالَ ما لِیَ لا أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ.
یعنی سلیمان گفت چرا هدهد را نمیبینم یا او از غائبین است.
و این ماده در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی وحی چنانکه در آیه 24 سوره تکویر میفرماید: )
وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ.
یعنی رسول گرامی ما هیچگاه از بیان آنچه که بر وي وحی میشود بخل نمیورزد و بلکه امت را از مضمون و محتواي آن آگاه
صفحه 87 از 235
میسازد.
2) بمعنی نهان چنانکه در آیه 52 سوره یوسف میفرماید: )
ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ.
یوسف گفت من این کشف حال را بخاطر آن خواستم که عزیز مصر بداند من هرگز در نهان باو خیانت نکردهام.
3) بمعنی گمان و پندار چنانکه در آیه 53 سوره سباء میفرماید: )
وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ. ص: 172
یعنی مغرضین و کفار به پندار خویش اتکاء نموده و به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله تهمت جنون و سحر و کذب میزنند.
4) بمعنی نزول عذاب چنانکه در آیه 26 سوره جن میفرماید: )
عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً.
یعنی خداوند متعال داناي موعد انزال بر گناهکاران است و احدي از این امور غیبی اطلاع ندارد.
5) بمعنی ذات پروردگار- حسابرسی- صراط- بهشت و دوزخ است چنانکه در آیه 3 سوره بقره میفرماید: )
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ.
یعنی پرهیزکاران کسانی هستند که بوجود پروردگار و بروز حسابرسی و صراط و بهشت و دوزخ ایمان میآورند.
6) بمعنی تاریکی چنانکه در آیه 10 سوره یوسف میفرماید: )
وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ.
یعنی اربیل گفت یوسف را نکشید او را بچاه تاریکی که بر سر راه کاروانان واقع شده بیفکنید.
7) بمعنی رحلت حضرت سلیمان علیه السّلام چنانکه در آیه 14 سوره سباء میفرماید: )
فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ. ص: 173
یعنی وقتی جسد سلیمان به زمین افتاد پریان و دیوان فهمیدند که اگر از مرگ سلیمان با خبر میشدند هرگز بیهوده در عذاب و
خواري تا دیر زمانی باقی نمیماندند.
8) بمعنی مرگ چنانکه در آیه 188 سوره اعراف میفرماید: )
وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ.
بنا بعقیده برخی از مفسرین یعنی اي رسول گرامی باین مردم بگو اگر من موعد مرگ خود را میدانستم بیشتر بکارهاي نیک
میپرداختم.
9) بمعنی باران چنانکه در آیه 59 سوره انعام میفرماید: )
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ.
یعنی انزال باران و خزائن آن در دست قدرت پروردگار است و کسی غیر از خدا بر آن مطلع نیست.
لیکن بگفته برخی از مفسرین غیب در این آیه بمعنی عذاب است.
10 ) بمعنی لوح محفوظ چنانکه در آیه 78 سوره مریم میفرماید: )
أَطَّلَعَ الْغَیْبَ؟ یعنی آیا شخص کافر مدعی بر ماهیت لوح محفوظ آگاهی یافته است؟
11 ) بمعنی جان و مال و دارائی است چنانکه در آیه 34 سوره نساء میفرماید: )
فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ.
یعنی زنان شایسته و مطیع حافظ جان و مال و دارائی و حقوق شوهر خویش ص: 174
صفحه 88 از 235
هستند.
قوله تعالی وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ.
یقین- صفت مشبهه و بمعنی بیگمان- بیشبهه- معلوم و آشکار و قوت ادراك ذهنی است که قابل زوال و ضعف نباشد و همچنین
دانستن اموري است پس از استدلال و نظر که موجب آرامش و سکون براي شخص خواهد شد، لذا هر علمی یقین نیست ولی هر
یقینی علم است و بعلم خدا یقین گفته نمیشود زیرا علم خدا از تحقیق و استدلال حاصل نمیشود.
یقین سه مرتبه دارد:
1) علم الیقین که از راه استدلال بدست میآید. )
2) عین الیقین که چیزي را بچشم خویش دیده و بر ماهیّت و چگونگی آن یقین کرده باشد. )
3) حق الیقین و آن عبارت است از اینکه شخصی بر کیفیّت و چگونگی و ماهیّت چیزي چنانکه باید با تمام حواس رسیده باشد و )
8 سوره تکاثر میفرماید: -7 -6 - این قسم از یقین بالاترین اقسام یقین است چنانکه در آیه 5
کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ- لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ و همچنین در آیه 51 سوره حاقّه میفرماید:
وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ یعنی بدرستیکه قرآن هر آینه سخن راست و درستی است که محض یقین و حقیقت محض است و هیچگونه شک
و شبههاي در آن نیست.
و این کلمه هشت بار در ضمن آیات قرآن آمده است. ص: 175
و از این ماده است:
موقن- اسم فاعل از باب افعال و بکسی گفته میشود که داراي یقین یا جویاي یقین است و جمعش موقنون است چنانکه در آیه 20
سوره ذاریات میفرماید:
وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ.
استیقان- از باب استفعال و بمعنی باور داشتن و یقین پیدا کردن است و اسم فاعل آن مستیقن و جمعش مستیقنین میباشد چنانکه در
آیه 32 سوره جاثیه میفرماید:
إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ.
و در ضمن آیات قرآن در چند معنی استعمال گردیده از آن جمله است:
1) بمعنی علم و آگاهی کامل چنانکه در آیه 157 سوره نساء میفرماید: )
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً یعنی و ما قتلوه من غیر شک.
و این معنی در قرآن بیشتر بکار برده شده است.
2) بمعنی مرگ چنانکه در آیه 99 سوره حجر میفرماید: )
وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ یعنی حتّی یأتیک الموت. ص: 176
3) بمعنی آشکار و روشن چنانکه در آیه 5 تکاثر میفرماید: )
کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ.
یعنی اگر حادثه بزرگ عالم آخرت براي شما روشن و آشکار میشد ...
قوله تعالی وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
فلاح و فلح و افلاح بمعنی رستگاري و نجات از مشکلات و عبور از آن و رسیدن بآسایش است و در قرآن همه جا از باب افعال
بکار برده شده و شامل رستگاري دنیا و آخرت است و یکی دیگر از معانی اصلی فلاح شکافتن و شخم کردن است که براي
صفحه 89 از 235
رسیدن بآرزو و ظفر یافتن بآن با شکافتن و دریدن حجابهائی که حایل بین آدمی و بین آن است صورت میپذیرد و این دو جور
است:
1) دنیوي ( 2) اخروي. )
و از این ماده است:
مفلح- یعنی رستگار و پیروز و جمعش مفلحون است چنانکه در آیه 5 سوره بقره میفرماید:
أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ یعنی آنها همان رستگارانند.
فلاحۀ- بمعنی کشاورزي و شکافتن زمین براي کشت فلّاح یعنی کشاورز و از این ماده سی و نه مورد دیگر بصورت ماضی و
مضارع و اسم فاعل در ضمن آیات قرآن بکار برده شده است.
و مادّه فلح در قرآن بدو معنی آمده است: ص: 177
1) بمعنی سعادتمند چنانکه در آیه 14 سوره اعلی میفرماید: )
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها یعنی بیقین کسیکه خود را از گناه و پلیدیها پاك نمود سعادتمند و سر افراز شد.
2) بمعنی پیروزي و موفقیت چنانکه در آیه 37 سوره قصص میفرماید: )
إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ یعنی خداوند هیچگاه ستمکاران را پیروز و موفق نمیکند.
ص: 178
توضیحات .... ص : 178
1) اگر کسی بگوید با اینکه قرآن هادي و راهنماي همه مردم است چنانکه در آیه 181 سوره بقره نیز میفرماید: )
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ.
چرا در آیه دوم سوره بقره هدایت قرآن به پرهیزکاران اختصاص داده شده است در صورتی که افراد متّقی و پرهیزکار کسانی
هستند که راه هدایت را یافته و در آن سلوك مینمایند و اگر هدایت نیافته باشند متصف بصفت تقوي نمیگردند، لذا هدایت قرآن
نسبت بمتقین تحصیل حاصل است.
جواب گفته میشود:
شاید مقصود این است که فقط اشخاص با تقوي و با ایمان از راهنماي آن بهرهمند میگردند گر چه قرآن براي هدایت تمام
جهانیان نازل گردیده است مانند اشعّه نور خورشید که آدم نابینا از آن بهرهمند نمیشود در صورتی که استفاده از اشعّه نور خورشید
براي همه افراد بشر میباشد.
کسیکه چشم دلش کور گردیده هرگز از نور معنوي قرآن بهرهاي نخواهد برد و تا پرده ظلمانی طبیعت را از جلوي چشم دل عقب
نرانده قرآن رهبر و پیش روي او نخواهد بود و از تعلیمات حقانی آن بهرهمند نخواهد شد چنانکه در آیه 45 سوره نازعات
میفرماید:
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها. ص: 179
لذا کسانیکه نه در جستجوي حقند و نه در صورتی که آن را بیابند از آن پیروي میکنند هیچوقت از هدایت و راهنمائی قرآن
بهرهمند نمیگردند و تا سرزمین وجود آنان از لجاجت و عناد پاك نشده و زمینه مساعد در آنها بعمل نیامده بذر هدایت براي آنان
مفید نخواهد بود.
زیرا متّقین کسانی هستند که با نور دل از نور قرآن استفاده نموده و هدایت یافتهاند نه اینکه هدایت شدگان بوسیله قرآن هدایت
صفحه 90 از 235
میشوند تا تحصیل حاصل گردد. بقول بعضی از مفسّرین هدایت تامه که اعلا مرتبه هدایت و نایل شدن بمقصود است مخصوص
متّقین میباشد.
2) ایمان غیر از علم و یقین است زیرا در معناي ایمان عشق و علاقه و تعظیم و تقدیس و پیوستگی میباشد، ایمان بمعنی لغوي و )
شرعی همان عقد قلبی و تصدیق جزمی است و اقرار بزبان و عمل بارکان کاشف و ترجمان همان تصدیق قلبی است.
کسانیکه به غیب ایمان آورده و بعالم ماوراء حسّ اعتقاد دارند در واقع مرز مادّه را شکافته و خویش را از چهاردیواري ماده
گذرانده و روح خویش را با جهان وسیعتري مرتبط ساختهاند. کسیکه معتقد است که مرگ بمعنی فنا و نابودي نیست بلکه یکی از
مراحل کمال انسان است با یک فرد مادّي فاصله زیادي دارد که قائل به پاداش اعمال نمیباشد.
و امّا در اینکه فرق بین ایمان و اسلام چیست در کتب عامّۀ و خاصّۀ اقوال مختلفی ذکر گردیده که ما به بعضی از آنها بنحو اختصار
اشاره میکنیم:
بعضی ایمان را اعتقاد قلبی و اسلام را مجرّد اقرار بزبان دانسته و بآیه 14 سوره حجرات که میفرماید:
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ ص: 180
الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ
متمسک شدهاند.
و برخی ایمان را اعتقاد راسخ و اسلام را اعتقاد غیر راسخ شمرده و آیه شریفه را بر این معنی حمل نموده و عدم دخول به قلب را
بعدم رسوخ تفسیر نموده و قول اول را باطل میدانند و گفتهاند مجرد اقرار بدون اینکه ترجمان اعتقاد قلبی باشد نفاق است نه اسلام.
و عدهاي از علماء ایمان را اعتقاد مقرون بعمل و اسلام را مجرد اعتقاد دانستهاند.
و برخی گفتهاند: اسلام اعتقاد باصول دین است که همه فرق مسلمین بر آن معتقد هستند ولی ایمان اعتقاد باصول دین و مذهب
است که شیعه اثنی عشري بر آن قائل میباشند.
بعضی از مفسرین معتقدند اسلام اخص از ایمان است زیرا اسلام ایمان مقرون بتسلیم میباشد و مسلم را هم در دعاي:
اللّهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات بر این معنی حمل نمودهاند، بعضی از مفسّرین هم نوشتهاند:
اسلام و ایمان بر حسب حقیقت یک امر قلبی است که داراي مراتب متعددي است که بحسب قرائن حالیه و مقالیه بر آن حمل
میگردد ولی بحسب ظاهر اگر کسی اعتراف بشهادتین و الزام بلوازم آن نمود تا وقتی که خلاف آن کشف نشده مسلمانان باید
احکام اسلام را در باره آن اجراء نمایند و براي تأیید گفتارشان بآیه 96 سوره نساء که میفرماید:
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً نیز متمسک شدهاند.
اما در بعضی از آیات اسلام از ایمان اخص شمرده شده است چنانکه در ص: 181
آیه 135 سوره بقره بحضرت ابراهیم پس از آنکه بسیاري از مدارج کمال ایمان را پیموده بوده میفرماید:
إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.
بالجمله همه این اطلاقات از قبیل بیان مصادیق است و دلیل بر تعدد حقیقت نیست و اسلام و ایمان حقیقت واحدي است مقول
بتشکیک و داراي مراتب متعدد و اللّه اعلم بالصواب.
3) مفسرین در ذیل آیه و الذین یؤمنون بما انزل الیک مطالب مختلف و متعددي نوشتهاند و ما بخاطر احتراز از اطاله کلام برخی از )
آنها را بنحو اختصار بیان میکنم.
چرا جمله الذین یؤمنون با اینکه در آیه قبل گفته شد در آیه بعد نیز تکرار گردیده است؟
برخی از مفسرین در جواب این اشکال نوشتهاند:
صفحه 91 از 235
مراد از الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ در این آیه مبارکه اهل کتاب است مانند عبد اللّه ابن سلام و امثال او ولی در آیه قبل بقرینه و ما أُنْزِلَ مِنْ
قَبْلِکَ تمام مؤمنین است لیکن جواب دادهاند اولا دلیلی بر اختصاص نداریم و ایمان به پیامبران گذشته هم بر همه مؤمنین لازم است
چنانکه در آیه 284 سوره بقره میفرماید:
وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ.
ثانیا آیه در بیان صفات متقین است و متقین هم شامل همه طبقات مؤمنین میباشد. ص: 182
بنظر برخی ایمان بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ یکی از مصادیق ایمان بغیب است و این گفتار از باب ذکر خاص بعد از عام است لیکن در جواب
صاحب این نظریه هم گفتهاند:
ظاهر آیه مغایرت را نشان میدهد بخصوص با تکرار لفظ موصول در آیه مبارکه.
و بعضی از نویسندگان تفسیر گفتهاند:
نسبت میان غیب که متعلق ایمان در آیه قبل است با جمله و بِما أُنْزِلَ که متعلق ایمان در این آیه است نسبت عموم من وجه میباشد
زیرا بعضی از بِما أُنْزِلَ غیب است و بعضی غیب نیست و بعضی از غیب هم ما انزل نیست و متّقین هم بایستی بهر دو ایمان داشته
باشند بنابراین این گفتار هم کامل نیست بلکه باید گفت ایمان بغیب شامل همه امور اعتقادیه است در صورتی که ایمان بما انزل
عبارت از تصدیق بما جاء به النّبی میباشد و چون ایندو با هم فرق دارند لذا تکرار نگردیده است.
4) طایفه مرجئه از عامه با تمسک بآیات مربوط باوصاف متقین گفتهاند که: )
اهل کبائر در اثر ارتکاب بگناهان کبیره از ایمان خارج نشده و در آخرت اهل نجاتند زیرا بنص آیه أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ هر که
داراي این صفات ششگانه شد اهل نجات است و گر چه مرتکب گناهان کبیره نیز باشد.
لیکن جواب دادهاند آیات مذکوره در مقام احصاء بعضی از اوصاف متقین است نه در مقام بیان اینکه هر که این صفات را دارا
باشد متقی و اهل فلاح است یعنی هر متقی بایستی داراي این صفات باشد ولی هر که داراي این صفات شد لازم نیست متقی باشد
و طایفه وعیدیه نیز با تمسک بآیات مربوط باوصاف متقین معتقد ص: 183
شدهاند که مرتکبین بگناهان کبیره در آخرت نجات ندارند زیرا رستگاري بنص آیات مربوط بصفات متقین براي متقین است و
متقی بکسی گفته میشود که مرتکب گناه کبیره نگردد لیکن باین طایفه نیز جواب دادهاند استنباط شما از آیات مربوط بمتقین
درست نیست زیرا آیه مربوط بفلاح در مقام اثبات رستگاري براي متقین است نه در مقام نفی فلاح از دیگران و امکان دارد افراد
غیر متقی نیز بوسیله شفاعت و سعه رحمت و عموم مغفرت و غیر اینها رستگار باشند.
اما علماي مذهب شیعه میگویند: اگر انسان با ایمان از دنیا برود اگر معصیتی هم داشته باشد در عالم عقبات بعد از مرگ عذاب آن
را میچشد و بالاخره مشمول رحمت واسعه الهی گشته و نجات مییابد ولی اگر بدون ایمان از دنیا برود نجاتی براي او نخواهد
بود،
ص: 184
روایات .... ص : 184
1) علی بن ابراهیم بسند خود از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: )
مراد از کتاب در آیه ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ امیر المؤمنین علی علیه السّلام است زیرا شکی نیست که آنحضرت
راهنماي پرهیزگاران است.
2) عیاشی بسند خود از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که آنحضرت در تفسیر یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ فرمودند: )
صفحه 92 از 235
مراد از غیب قیام و ظهور حضرت حجت علیه السّلام است و در روایت دیگر نیز فرمودند منظور از یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ اعتقاد و اقرار بقیام
قائم ما است و مؤید این گفتار آیه 21 سوره یونس است که میفرماید:
إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ.
سپس فرمودند: خوشا بحال کسانی که در غیبت آنحضرت صبر میکنند و بر محبت آن امام و ذریّه پیغمبر و علی باقی میباشند اینها
کسانی هستند که خداوند متعال حال آنان را در آیه الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ بیان فرموده است.
3) تفسیر عیاشی در ذیل جمله و مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ نقل کرده که امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند یعنی از آنچه بآنها تعلیم )
دادیم منتشر میسازند و باز در معانی از آنحضرت در ذیل همین آیه نقل گردیده:
یعنی از علومی که بآنان آموختیم منتشر میسازند و از قرآن که بآنها ص: 185
تعلیم کردیم میخوانند.
4) تفسیر قمی از ابی بصیر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که ایمان در قرآن مجید داراي چهار مرتبه است: )
1) مجرد اقرار بلسان چنانکه میفرماید: )
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ.
2) تصدیق قلبی چنانکه میفرماید: )
الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْري
و این مرتبه از ایمان داراي شروط بسیاري است چنانکه میفرماید:
وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَ دَقُوا وَ
أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.
3) اداء وظیفه عبودیت چنانکه میفرماید: )
وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ که از اقامه صلاة تعبیر به ایمان نموده است.
4) تأیید و موهبت است چنانکه میفرماید: )
أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.
5) تفسیر مجمع البیان از أبو ذر نقل کرده که وي میگوید به پیغمبر اکرم عرض کردم تعداد انبیاء چقدر است؟ فرمود یکصد و )
بیست و چهار هزار نفر گفتم ص: 186
تعداد مرسلین آنان چقدر است؟ فرمود: سیصد و سیزده نفر و ما بقی آنان نبی بودند گفتم آیا حضرت آدم نبی بود؟ فرمود: آري
خدا با آن حضرت تکلم نمود و او را بدست قدرت خویش خلق کرد سپس فرمود: اي أبو ذر چهار نفر از انبیاء عرب بودند. هود،
صالح، شعیب، و پیغمبر تو گفتم یا رسول اللّه خداوند متعال چند کتاب نازل فرموده است؟ فرمود: یکصد و چهار کتاب ده صحیفه
براي حضرت آدم، پنجاه صحیفه بر حضرت شیث، سی صحیفه براي ادریس (اولین کسی که با قلم خط نوشت) و صحیفههاي نیز
براي حضرت ابراهیم نازل فرمود و تورات و انجیل و زبور و فرقان (قرآن).
ص: 187
تجزیه و ترکیب .... ص : 187
قوله تعالی ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ.
ذلک اسم اشاره مبتداء- الکتاب بمعنی مکتوب است مانند حساب بمعنی محسوب بیان و تفسیر و الف لامش عهد است که مراد از
صفحه 93 از 235
آن قرآن مجید است لا حرف نفی و ریب اسم مصدر و منصوب و لا رَیْبَ فِیهِ جمله معدوله و خبر یا صفت الکتاب است تفسیر
کاشف مینویسد: کاف در کلمه ذلک براي عظمت قرآن است نه براي اشاره بدور شیخ خلیل یاسین در کتاب اضواء مینویسد: کلمه
ذلک به کلمه (ا ل م) اشاره میکند که قبلا ذکر شده است و چیزیکه قبلا ذکر شده باشد حکم چیزي را دارد که بعید و دور بوده
باشد کلمه هدي اسم مصدر و یا بمعنی فاعل و هادي و خبر است براي مبتداي محذوف که هو باشد و نکره آوردن آن براي تعظیم
است یعنی چیزي را که در باره آن اراده فرموده بکنه آن نتوان رسید در کلمه للمتّقین لام حرف اختصاص و متعلق به کلمه هدي
میباشد یعنی براي غیر متقین مجرد ارشاد و تهدید خواهد بود متّقین جمع و مفرد آن متّقی اسم فاعل و مصدر آن اتقاء که از تقوي و
وقایت گرفته شده و به معنی خودداري و پرهیز است البته در ترکیب آیه مذکور اقوال مختلفی در تفاسیر مذکور است که ما بخاطر
رعایت اختصار از ذکر آنها خودداري کردیم.
قوله تعالی الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. ص: 188
بعضی از مفسرین نوشتهاند الذین محلا مرفوع و خبر است براي ضمیر هم که مقدر است یعنی هم الذین ... و برخی گفتهاند که
الذین محلا منصوب است بخاطر اعنی مقدر اي اعنی الذین ... و عدهاي هم معتقدند که الذین محلا مجرور است زیرا صفت متقین
است- یؤمنون بهیئت جمع صله است براي الذین و مصدرش ایمان که از ماده امن گرفته شده است بالغیب محلی بالف و لام عهد و
صفت مشبهه متعلق بجمله یُؤْمِنُونَ و یُقِیمُونَ بصورت جمع معطوف و صله الذین و مصدرش اقامه و مجرّد آن قیام است- صلاة اسم
مصدر و بمعنی دعا و درخواست رحمت و خضوع نسبت بآفریدگار است- جمله وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ معطوف و من حرف تبعیض و ما
موصول است رزقنا بهیئت ماضی متکلّم و اسم مصدر آن رزق که بمعنی حظ و بهره است ینفقون بصورت مضارع و جمع و خبر
است براي موصول و مصدر آن انفاق و مجردش نفق بمعنی فقر و نیاز و ضد انفاق است زیرا انفاق عبارت از رفع حاجت و احسان
به بنیوان میباشد.
قوله تعالی وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ.
الذین اسم موصول معطوف است بر موصول اول و جمله یؤمنون بصورت مضارع جمع صله است براي آن و مصدرش ایمان است و
در بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ باء تعدیه، ما، موصول انزل فعل ماضی مجهول که منظور از آن قرآن مجید است که بطور وحی آسمانی به پیامبر
اکرم نازل گردیده است و جمله بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ معطوف و مراد از موصول سایر کتابهاي آسمانی است و در جمله وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ
، یُوقِنُونَ کلمه آخرة بصورت فاعل با الف و لام عهد متعلق بجمله یوقنون و صفت است براي أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1
ص: 189
موصوف محذوف و تقدیرش چنین است و بالدار الاخرة- یوقنون بصورت مضارع و جمع خبر است براي ضمیر مبتداء و مصدر آن
ایقان از باب افعال است و چون بهیئت مضارع تعبیر گردیده معنیش این است که متقین بکسانی گفته میشود که همواره با این عقیده
متصف شده باشد.
قوله تعالی أُولئِکَ عَلی هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ اولئک.
از اسماء اشاره و راجع بمتقین است و از لحاظ ترکیب نیز مبتداء میباشد علی دلالت بر استیلاء و پیروزي آنچه بعد از اوست دارد
هدي اسم مصدر و عبارت از صفت فاضله ایمان و پرستش آفریدگار است و خبر است براي اولئک- من ربّهم جار و مجرور و
مضاف و این اضافه از نظر امتنان و فضل بر جامعه ایمان است که بوسیله تعلیمات قرآنی آنان را بسوي سعادت سوق داده است در
جمله أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ- اولئک مبتداء و مفلحون خبر هم و جمله هُمُ الْمُفْلِحُونَ خبر است براي اولئک و مفاد جمله حصر آن
است که پرهیزکاران از جامعه بشر تنها رستگارانند.
ص: